ینی چی میشد؟

ساخت وبلاگ

ولی حیف شد، من دوست داشتم با الهه بیشتر هم‌خونه باشم، غذا و کیک درست کنیم و سریال و فیلم ببینیم. بَد تایمینگ ینی چی میشد؟...

ما را در سایت ینی چی میشد؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : querencia بازدید : 84 تاريخ : سه شنبه 4 بهمن 1401 ساعت: 1:36

خیلی به رفتن نزدیکیم و نمیدونم خوشحالم، ناراحتم، ترسوعم یا شجاع؟ نگرانم یا بی‌خیال. یه چیزی مثل همه‌ی اینا با هم. بزرگ شدن خیلی سخته، کاش همیشه همون غزل کوچولو می‌موندم.

ینی چی میشد؟...
ما را در سایت ینی چی میشد؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : querencia بازدید : 79 تاريخ : سه شنبه 4 بهمن 1401 ساعت: 1:36

خیلی وقته اینجا چیزی ننوشتم. گم بودم، زیاد فکر نمیکردم به هیچ‌چیزی. سعی میکردم که فکر نکنم. به دوری و دلتنگی از خانواده‌م، به اینکه چقدر هر جای دنیا باشم از آرزوهام دورم، به اینکه چطور هم‌سن و سالای من طناب دار دور گردنشونه یا ساچمه و گلوله توی بدنشون. سعی میکردم فکر نکنم ولی همه‌ش توی مغزم بود. فقط عادت کردم همونجا باشه و بهش فکر نکنم. عادت هم که نکردم. یه روز یه مادر و دختر اومدن با هم قهوه گرفتن، مادره خیلی خوشحال بود و من اشک توی چشمم جمع شد که چرا من نمیتونم با مامانم وقت بگذرونم الان. یه بار دیگه وقتی دختر و پسرای دانشجو اومدن قهوه بگیرن و میخندیدن، به این فکر کردم که دختر و پسرای ایرانی هم‌سن اینا الان گوشه‌ی زندانن و اشک توی چشمم جمع شد. ینی چی میشد؟...ادامه مطلب
ما را در سایت ینی چی میشد؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : querencia بازدید : 76 تاريخ : سه شنبه 4 بهمن 1401 ساعت: 1:36

هنرمندان به نحو فزاینده‌ای خودشان را دارای بینش و بصیرتی فرض می‌کردند که می‌بایستی بر آن وفادار باقی می‌ماندند،حتی اگر به قیمت طرد پاداش مادی و اقتصادی و موقعیت اجتماعی بود.

ینی چی میشد؟...
ما را در سایت ینی چی میشد؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : querencia بازدید : 67 تاريخ : جمعه 13 فروردين 1400 ساعت: 5:11

هر قدر لحظه‌ای که خلق میکنیم زیباتر، نوشتن ازش سخت‌تر‌. من زیباترینِ زیباترین لحظه‌ها رو با تو زندگی کردم. توی اسنپ به خیابانها نگاه میکردم و همه جا من و تو بودیم، من و تو که میخندیدند، که راه می‌رفتند، همدیگر را بغل میکردند. ما همه جا بودیم و هستیم. به خودِ هفتاد ساله‌ام فکر کردم (!) گفتم بهت :) بعد به دستم نگاه کردم♥️ این روزها خیلی به دستم نگاه میکنم ^^ و این بود زندگی♥️

ینی چی میشد؟...
ما را در سایت ینی چی میشد؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : querencia بازدید : 66 تاريخ : جمعه 13 فروردين 1400 ساعت: 5:11

آدما می‌میرن، خیلی راحت می‌میرن، دقیقا همون توصیف که انگار وسط راه از قطار پیاده میشن یکی یکی. و ما با سرعت میریم جلو توی قطار تا ایستگاه خودمون بپریم پایین. و عجیبه که تو این سرعت وقتی می بینیم همه یکی یکی دارن پرت میشن بیرون، فگر میکنیم مسیر ما تا ابد کش میاد و قطار ما رو تا بی نهایت میبره. نمیبره واقعا. تموم میشه زود.

ینی چی میشد؟...
ما را در سایت ینی چی میشد؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : querencia بازدید : 65 تاريخ : جمعه 13 فروردين 1400 ساعت: 5:11

همه‌ی کاری که ما میکنیم از ترس تنها بودنه و حقیقت اینه که هیچ راه فراری از این تنهایی نیست. ینی چی میشد؟...
ما را در سایت ینی چی میشد؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : querencia بازدید : 68 تاريخ : جمعه 13 فروردين 1400 ساعت: 5:11

در دنیای واقعی احساسات ما به طور محافظه‌کارانه‌ای، عاقلانه با مسائل روبرو می‌شوند. اما دنیای هنر جایی‌ست که احساسات می‌توانند به صورت لذت‌بخشی بروز و ظهور پیدا کنند.

ینی چی میشد؟...
ما را در سایت ینی چی میشد؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : querencia بازدید : 61 تاريخ : جمعه 13 فروردين 1400 ساعت: 5:11

میدونی من الان دارم عمیقا می‌فهمم دوست داشتن چیزی یعنی چی. وقتی که حس کنم همه چیز خراب میشه و هیچ امیدی نیست، تو ذهنم میاد که من هنر میخونم و طراحی میکنم خب پس مشکلی نیست :))

ینی چی میشد؟...
ما را در سایت ینی چی میشد؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : querencia بازدید : 88 تاريخ : جمعه 13 فروردين 1400 ساعت: 5:11

فکر کردم که وقتی بچه‌دار شدم براش از این عروسکای دستکشی بخرم واسه من و باباش نمایش عروسکی اجرا کنه :* ینی چی میشد؟...
ما را در سایت ینی چی میشد؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : querencia بازدید : 69 تاريخ : جمعه 13 فروردين 1400 ساعت: 5:11